ولی این بار با دلیل به دخترم پاسخ دادم
«فرق می کند چه کسی ریس جمهور باشد »

 

 

 

 

از آنجا که گاهی مکالمات با دخترم را ضبط میکنم تا یادگار روزهای سالمندی ام باشد، چرا که آرزو دارم زندگی با کیفیت تری را پس از مهاجرتش طی کند… ناگهان در مقابل دوربین از من پرسید… «دیدی اینهمه گفتی پزشکیان …ولی هیچ فرقی نکرد»،⁉️

چند روز ذهنم آشفته این حرف بود، پیش خودم میگفتم کاش جایی باشد که به دکتر پزشکیان بگویم:
آقای دکتر دهه هفتادی و هشتادی پای کار انتخابات نیامدند و اساسا قبولش نداشتند، حالا دهه نودی ها هم پای کار. نخواهند آمد، آینده این کشور چه می شود .

یاد آن افتادم که ساعت های زیادی و البته حدود یکماه، هر روز که دخترم را به مادرم می سپردم، به ستاد میرفتم…
در مقابل بی تابی و دلتنگی اش می گفتم، برای اینکه شما روزی برای جنگیدن ما برای حال بهترتان از ما در تاریخ بنویسید میروم، شاید چند جوان را برای رای دادن درست قانع کردم.

ولی برای سوال آن شبش جوابی نداشتم…

اما
☹️وقتی در جلسه ای فرد کارمندی را دیدم که چگونه نتوانست بر احساساتش غلبه کند و شروع به سخنان پیوسته خودش ادامه داد…

جواب دخترم را پیدا کردم …

یاد ۴ماه پیش افتادم، که برای دفاع حق دخترکی که هم سن دخترم بود، به خاطر کم کاری از داشتن پدر محروم شد برای تمام عمر، در جایگاه کارمندی کوچک اعتراض کردم … و این همان شد که هر روز در راه حراست و بازرسی باشم، دخترم شاهد این ماجرا بود که چقدر مادرش را چیزی آزار می دهد، و شاید در دنیای بچه گانه اش است تصور میکرد، شاید منظور مادرم این بود که اگر دکتر پزشکیان بیاید مادرم هر روز با کلی پرونده راهی جایی نمی شود…

اما امروز با قاطعیت می گویم «دخترکم ، فرق می کند چه کسی در پاستور باشد»

اگر عده ای ۴ماه پیش تاب انتقاد به حق من برای دفاع از حقوق دخترکی را نداشتند…
اما الان ریس جمهوری داریم که بغضش را می خورد و اجازه میدهد کارمندی اینگونه  حرف بزند و مانند پدری فقط گوش می دهد.
همه ما و از جمله خود آن کارمند اطمینان دارد که فردا راهی حراست و بازرسی و انواع و اقسام پرونده ها نمی شود.

بازهم با اطمینان بیشتر می گویم «دخترکم ، فرق می کند چه کسی در پاستور باشد»

در آخر، آقای دکتر پزشکیان:

دوره های زیادی به مردم حق حرف زن نداده اند ، خیلی از ما امثال آن کارمند پر از نشنیده شدن و سرکوب بوده ایم، به ما حق بدهید که اینگونه بی پروا حرف بزنیم ، چون سال ها فرصت صحبت نداشتیم…

حتی آن جوان نماینده عده ای خاص هم اتفاقا علی رغم خوش خدمتی سال ها بود که دیده نشد بود.

 

از طرف یک مادر دهه شصتی

دکتر نسیم ستایش

برچسب‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *